شماره ٢١٦: وضع ترتيب ادب در عرصه گاه لاف نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
وضع ترتيب ادب در عرصه گاه لاف نيست
قابل اين زه کمان قبضه نداف نيست
از عدم ميجوشد اين افسانه هاى ما و من
گر بمعنى وارسى جز خامشى حراف نيست
غفلت دلها جهانى را مشوش وانمود
هيچ جا موحش تر از آئينه ناصاف نيست
رايج و قلب دکان وهم بى اندازه است
با چه پردازد دماغ ناتوان صراف نيست
خواب راحت مدعاى منعم است اما چسود
مخملى جز بورياى فقر تسکين باف نيست
هر کرا ديدم درين مشهد دونيمش کرده اند
تيغ قاتل هم برين تقدير بى انصاف نيست
آنسوى خوف ور جا خلد يقين پيدا کنيد
ورنه ايمانيکه مشهور است جز اعراف نيست
نقش اين دفتر کما هى کشف طبع ما نشد
عينک فطرت در اينجا آنقدر شفاف نيست
بوالفضول جودباش اين بزم اکرام است و بس
هر قدر بخشد کسى آب از محيط اسراف نيست
عرش فرش اينجا محاط وسعت آباد دلت
کعبه ما را سواد تنگى از اطراف نيست
طالب فهم مسمائى عيار اسم گير
صورت عنقا همين جز عين و نون و قاف نيست
قيد دل (بيدل) غبار ننگ فطرتها مباد
تا زمينا نگذرد درد است اين مى صاف نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید