شماره ١٩٩: نقش ديباى هنر فرش ره اهل صفاست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
نقش ديباى هنر فرش ره اهل صفاست
عافيت در خانه آئينه نقش بورياست
تا تبسم با لب گلشن فريبت آشناست
از خجالت غنچه را پيراهن خوبى قباست
نى همين آشفته ئى چون زلف دارى روبرو
همچو کاکل نيز يک جمع پريشان در قفاست
عمرها شد کز تمناى بهار جلوه ات
بلبلان را در چمن هر برگ گل دست دعاست
کشته تيغ تمنا را درين گلزار شوق
همچو گل يک خنده زخم شهادت خون بهاست
غنچه تا دم ميزند موج شکست آئينه است
دانه دل را خيال گردش رنگ آسياست
تازچشم التفات تيغ او افتاده ام
بخيه را بر روى زخمم خنده دندان نماست
غافل از عبرت فروشيهاى عالم نيستم
هر کف خاکى ازين صحرا بچشمم توتياست
روشن است از بند بندم وحشت احوال دل
هر گره در کوچه نى ناله ئى را نقش پاست
عاجزى را پيشواى سعى مقصد کرده ايم
بيشتر نقش قدم ما را بمنزل رهنماست
همچو دل سخت رويان سنگ ميناى خوداند
چون زبان نرم ملايم طينتان را مومياست
اى بعشرت بردن است از سخت گيريهاى دهر
نام را نقش نگينى نيست نقب خندهاست
گرنه مخمور گرفتاريست زلف مهوشان
(بيدل) از هر حلقه در خميازه حسرت چراست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید