شماره ١٨٣: موج جنون ميزند اشک پريشان کيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
موج جنون ميزند اشک پريشان کيست
ناله بدل ميلخد بسمل مژگان کيست
پاى روان وداع راه بکوى که برد
دست بدل بسته ام محرم دامان کيست
ياد خرام توام ميبرد از خويشتن
قامت برجسته ات مصرع ديوان کيست
ديده گر از جلوه ات ميکده ناز نيست
اشک چکيدن خرام لغزش مستان کيست
سرمه زخاکم برد چشم غزالان ناز
بخت سيه بر سرم سايه مژگان کيست
لخت دلى در نظر اينهمه چاک جگر
حيرتم آئينه گر شانه گريبان کيست
قطره ما چون حباب سينه دريا شگافت
همت پرواز ما خنده طوفان کيست
گر نه طپش هاى دل فال جنون مى زند
شعله نفاب اينقدر ناله عريان کيست
رشته امواج را عقده نگردد حباب
آبله در راه شوق مانع جولان کيست
غير محبت دگر دين چه و آئين کدام
امت پروانه باش سوختن ايمان کيست
(بيدل) ازين مايده دست هوس شسته ايم
پهلوى دل خورده را آرزوى نان کيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید