شماره ١٧٥: ما و من شور گرفتاريهاست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
ما و من شور گرفتاريهاست
ريشه دانه زنجير صداست
از گل و سبزه اين باغ مپرس
عالمى پا بگل و سر بهواست
قيد ما شاهد آزادى اوست
طوق قمرى همه دم سرونماست
محرمان غنچه باغ ادب اند
چشم واکردن ما ترک حياست
عجز در هيچ مکان پنهان نيست
آبله زير قدم هم رسواست
خلق در حسرت بيکارى مرد
دست و پاى همه مشتاق حناست
چه ستم بود که دل صورت بست
عمرها شد گهر از بحر جداست
معنى از لفظ صفا مى خواهد
آتش سنگ بفکر ميناست
برق معنى بسياهى نزند
خط اگر جلوه دهد دورنماست
کعبه و دير تسلى کده نيست
درد نايابى مطلب همه جاست
منکر قد دو تا نتوان بود
آنچه برداردت از خويش عصاست
فکر جمعيت دل چند کنيد
رشته حسرت اين عقده رساست
آن قيامت که اجل مى گويند
اگر امروز نباشد فرداست
کاش چون شمع نخندد سحرم
سوختن باز درين بزم کجاست
(بيدل) از ياس نداريم گزير
جز دل ما دو جهان در بر ماست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید