شماره ١٦٦: گل کردن هوس زدل صاف تهمت است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
گل کردن هوس زدل صاف تهمت است
موج و حباب چشمه آئينه حيرت است
ما را که بستن مژه باشد دليل هوش
چشم گشاده آينه خواب غفلت است
اينست اگر حقيقت اسباب اعتبار
نگذشتنت زهستى موهوم همت است
زين عبرتى که زندگيش نام کرده اند
تا سر بزير خاک ندزدى خجالت است
بر دوش عمر چند کشى محمل امل
اى بيخبر شرر چقدر رام فرصت است
عام است بسکه نسبت بى ربطى جهان
مژگان بخواب اگر بهم آرى غنيمت است
زنهار از التفات عزيزان حذر کنيد
بيمار ظلم کشته اهل عيادت است
مشکن بشوخى نفس آئينه نمود
خاموشى حباب طلسم سلامت است
فرش است فيض هر دو جهان در صفاى دل
آئينه از قلمرو صبح سعادت است
گرد بلند و پست نفس گر رود بباد
بام و در بناى هوس جمله رفعت است
عمريست دل بغفلت خود گريه ميکند
اين نامه سيه چقدر ابر رحمت است
(بيدل) بياد محشر اگر خون شوم بجاست
بازم دل شکسته دميدن قيامت است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید