شماره ١٤٦: قابل نخل ما بر دگر است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
قابل نخل ما بر دگر است
گردن شمع را سردگر است
سر بگردون فرو نمى آريم
اين هواهاى منظر دگر است
کشت اقبال معصيتها سبز
ابر ما دامن تر دگر است
از دم واپسين خبر جستم
گفت اين دور ساغر دگر است
خواجه در هر لباس گرداندن
چون تامل کنى خر دگر است
با حريصان عجوز دنيا را
زن مخوانيد شوهر دگر است
عالمى را چو شمع حسرت خورد
وضع خميازه از در دگر است
راست بر جاده جنون تازيد
موى ژوليده مسطر دگر است
راحت از وضع سايه کسب کنيد
پهلوى عجز بستر دگر است
نامه ام فال بين قاصد نيست
رنگ اگر بشکند پر دگر است
بکجا سر نهم که چون زنجير
هر درى حلقه در دگر است
(بيدل) آگه نه ئى زضبط نفس
گره رشته گوهر دگر است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید