شماره ١٣٦: غنچه در فکر دهانت گوشه گير خسته ايست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
غنچه در فکر دهانت گوشه گير خسته ايست
گوهر از سوداى لعلت سربدامن بسته ايست
نسبت خاصيست اهل عشق را با جور حسن
زخم ما و تيغ نازت ابروى پيوسته ايست
چرب و نرمى در کلام عاشقان پرورده اند
نغمه منقار مرغان تو مغز پسته ايست
سرکشان از قيد دام خاکسارى فارغند
از کمان طوق قمرى سرو تير جسته ايست
نخل بند گلشنم يارب خيال روى کيست
هر نگه امشب بچشمم رشته گلدسته ايست
بحر موزونى زطبعم باز طوفان ميکند
هر نفس بر لب چو موجم مصرع برجسته ايست
بوى گل را التفات غنچه زندان است بس
خون خورد در گوشه گيرى هر کجا وارسته ايست
بسکه وحشت محمل عيش بهاران ميکشد
رنگ هم چون بوغبار بر زمين ننشسته ايست
بى بلائى نيست از هر جا تراود بوى درد
درنقاب پرده اين سازها دلخسته ايست
ماجراى دل باظهار دگر محتاج نيست
گوش اگر باشد نفس هم ناله آهسته ايست
دردمندى لازم دست تهى افتاده است
شيشه تا خالى نميگردد دل نشکسته ايست
بسکه (بيدل) کلفت اندود است گلزار جهان
بوى گل در ديده ام دودى زآتش جسته ايست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید