شماره ١٣٥: غم فراق چه و حسرت وصال تو چيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
غم فراق چه و حسرت وصال تو چيست
تو خود توئى بکجا رفته ئى خيال تو چيست
جهات دهر يک آغوش انس دارد و بس
بجز سياهى مژگان رم غزال تو چيست
محيط عشق ندامت گهر نميباشد
جز اين عرق که تو پيدائى انفعال تو چيست
بعالم کروى شش جهت مساوات است
چو آفتاب بقايت چه و زوال تو چيست
به پيچ و تاب چو شمع از خودت برامدنيست
درين حديقه دگر ريشه نهال تو چيست
مآل شاه و گدا نااميدى است اينجا
شکستگى هوسى چينى و سفال تو چيست
گذشت عمر بپرواز وهم عنقايت
دمى بخود نرسيدى که زير بال تو چيست
بروى پرتو مهر از خرام سايه مپرس
تامليکه درين عرصه پايمال تو چيست
جهان مطلقى از فهم خود چه ميخواهى
بعلم اگر همه گردون شدى کمال تو چيست
نبودى آمده نيستى و مى آئى
نه ماضى ئى و نه مستقبليست حال تو چيست
بوهم چشم چو آئينه خون مخور (بيدل)
نمى برون نتراويده ئى زلال تو چيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید