شماره ١٣٢: غزال امن که الفت خيال مبهم اوست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
غزال امن که الفت خيال مبهم اوست
بهر کجا نفسى گرد ميکند رم اوست
امل کجاست گر از فرصت آگهى باشد
قصور فطرت ما بيش فهمى کم اوست
حساب ملک بقا با فنا نيايد راست
بعالمى که غبار تو نيست عالم اوست
زفيض ظاهر امکان سراغ امن مخواه
که صبح عافيت خلق رفته دم اوست
درين بساط جنون شوکتان عريانى
شکسته اند کلاهى که آسمان خم اوست
غرور راست نيايد بقامت پيرى
شکستگيست نگينى که باب خاتم اوست
علاج کورى دل کن که در قلمرو رنگ
بهر کجا نظرى هست جلوه توام اوست
سراغ کعبه بيرنگى ئى دلم خون کرد
که در گداز دو عالم زلال زمزم اوست
مروت آبشد از شرم چشم قربانى
که عيد عشرت آفاق در محرم اوست
کسى بصيد نگاهت چه سحر پردازد
که عکس موج خط سرمه رشته رم اوست
بسينه عاشق (بيدل) جراحتى دارد
که ياد کاوش مژگان يار مرهم اوست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید