شماره ١٠٩: صفحه دل بى خط زخم تو فرد باطل است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
صفحه دل بى خط زخم تو فرد باطل است
آبرو آئينه ما را زجوهر حاصل است
گر همه حرف حق است آندم که گفتى باطل است
هر چه بيرون آمد از لب خارج آهنگ دلست
نيست از دست تو بيرون اختيار صيد ما
پنجه رنگين چو گل تا غنچه ميسازى دل است
در ره تسليم پر بى خانمان افتاده ايم
بر سر ما سايه گر هست دست قاتل است
بر سبکباران گر انانرا بود سبقت محال
هر قدم زين کاروان بانگ جرس در منزل است
پنبه داغ مرا با حرف راحت کار نيست
گر بياض من خطى پيدا کند دود دل است
آب ميگردد زشبنم صبح تا دم ميزند
سينه چاکانرا نفس بر لب رساندن مشکلست
صدق کيشانرا فلک در خاک بنشاند چو تير
سرو اين گلشن بجرم راستى پا در گلست
هيچکس افسرده زندان جمعيت مباد
قطره تا گوهر نمى گردد بدريا واصل است
هر طرف مژگان گشائى حسرت دل ميطپد
هر دو عالم گردبال افشانى يک بسمل است
در وطن هم صاف طينت راز غربت چاره نيست
گوهر اين بحر را گرد يتيمى ساحل است
امتياز حسن و عشق از شوق کامل برده اند
ميرود از کف دل و در چشم مجنون محمل است
نرم خويانرا نباشد چاره از وضع نياز
هر کجا آبيست (بيدل) سوى پستى مايل است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید