شماره ٨٦: شبکه حيرت با خيالت طرح قيل و قال ريخت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
شبکه حيرت با خيالت طرح قيل و قال ريخت
همچو شمع از پيکرم يکسر زبان لال ريخت
يکسحر تا نقش بندم صد چمن رنگم شکست
تا بپروازى رسم انديشه چندين بال ريخت
همچو دل آئينه وهمى بدست افتاده است
ميتوان از لاف هستى يکجهان تمثال ريخت
گاه عرض سرنوشت ناتوانيهاى من
تا رقم در جلوه آيد کلک قدرت نال ريخت
يکنفس چون سايه گشتم غافل از خورشيد عشق
بر سراپايم سواد نامه اعمال ريخت
آبم از شرم سماجت پيشگان اين چمن
بهر يک لب خنده نتوان آبرو هر سال ريخت
بى تب شوقت برنگ شعله داغ اخکرم
آرميدنها مرا در قالب تبخال ريخت
رفته ام از خويشتن چندانکه مى آيم هنوز
بيخودى از ماضيم طوفان استقبال ريخت
عمر بگذشت و همان ناقدردان جلوه ايم
نيستى آئينه ما سخت بى تمثال ريخت
صبح اين ويرانه ايم از فيض نوميدى مپرس
خاک ما بر باد رفت و عالم اقبال ريخت
تا پرى افشانده ايم از آسمانها برتريم
بسمل رنگيم نتوان خون ما پامال ريخت
کار با عشق است (بيدل) ورنه در ميدان لاف
بوالهوس هم ميتواند خونى از قيفال ريخت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید