شماره ٧٧: سعى جاه آرزوى خاک شدن در سر داشت

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
سعى جاه آرزوى خاک شدن در سر داشت
موج از بهر فسردن طلب گوهر داشت
دل آزاد بپرواز خيالات افسرد
حيف از آن خانه آئينه که بام و در داشت
از هنر رنگ صفاى دل ما پنهان ماند
صفحه آينه ننگ از رقم جوهر داشت
امتياز آينه پردازى تحصيل غناست
زين چمن گل بسر آن داشت که مشت زر داشت
نشه ناز تعين مى جام رمقيست
سر بى گردن فرصت چو حباب افسر داشت
وحدت آن نيست که کثرت گرهش باز کند
نقطه مهر عجبى بر سر اين دفتر داشت
رنج دعوى نبرى عرصه فرصت تنگ است
شرر کاغذ آتش زده اين محضر داشت
تا چو اشک از مژه جستيم بخاک افتاديم
بال ما را عرق شرم رهائى تر داشت
دل نه امروز گرفتست سر راه نفس
نشه در خم بنظر آبله ساغر داشت
آسمان نيست که ما دل زجهان برداريم
دل زمين است زمين را که تواند برداشت
تا فنا موج نزد جوهر هستى کم بود
بعد پرواز عيان گشت که رنگم پر داشت
هر طرف ميگذرم پيريم انگشت نماست
قد خم گشته بدوشم علمى ديگر داشت
همچو موج گهرم عمر بغلطانى رفت
فرصت لغزش پا تا بکجا لنگر داشت
گر بتحسين نگشايد لب ياران برجاست
در نيستان قلم معنى ما شکر داشت
(بيدل) آشفتگى از طور کلام تو نرفت
اين جنون سلسله يکسر خط بى مسطر داشت



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید