شماره ٧١: سرمايه عذر طلبم از همه بيش است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
سرمايه عذر طلبم از همه بيش است
در قافله اشک همين آبله پيش است
جهديکه زفکر حسد خلق برائى
خاريکه بپائى نخلد مرهم ريش است
تا مرگ فسردن نکشد طينت مردان
آتش همه دم سوخته غيرت خويش است
جائيکه ز خط تو نمو سبز نگردد
فردوس اگر تل شود انبار حشيش است
از برگ طراوت نگهى آب نداديم
سرسبزى اين باغ بشاخ بز و ميش است
از سنگ شرر گم نشد از خاک غبارش
از ياس بپرسيد که راحت بچه کيش است
بستست قضا ربط علايق بگسستن
هشدار که بيگانگى ئى با همه خويش است
دکان عدم مايه تغيير ندارد
مائيم و متاعى که نه کم بود و نه بيش است
(بيدل) بادب باش که در پيکر انسان
گر رگ کند اظهار پرى تشنه نيش است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید