شماره ٦٩: سرکشيها بمرگ راهبر است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
سرکشيها بمرگ راهبر است
گردن موج را حباب سر است
نيست در رنگ اعتبار ثبات
آبروها چو موج در گذر است
سفله بر خورده هاى زرنازد
لاف پرواز سنگ از شرر است
فال راحت مزن کزين کف خاک
هر چه آسوده تر فسرده تر است
دل خراشى است عرض جوهر هوش
وقت آئينه خوش که بيخبر است
شوق واماندگى نصيب مباد
دل افسرده ناله دگر است
بيتو چندان گريستم که چو ابر
سايه من سواد چشم تر است
از هجوم بهار آبله ام
جاده پنهان چو رشته در گهر است
بر اثرهاى عجز ميتازم
همچو رنگم شکست بال و پر است
پشت تمکين باعتبار قويست
کوه را لعل مهره کمر است
در طلبگاه دل چو موج و حباب
منزل و جاده هر دو در سفر است
غفلت افسون نارسائى ماست
دست خوابيدگان بزير سر است
(بيدل) از گريه شهرتى داريم
بال پرواز ابر چشم تر است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید