شماره ٦٤: سايه دستى اگر ضامن احوال ماست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
سايه دستى اگر ضامن احوال ماست
خاک ره بيکسيست کز سر ما برنخاست
دل بهوا بسته ايم از هوس ما مپرس
با همه بيگانه است آنکه بما آشناست
داغ معاش خوديم غفلت فاش خوديم
غير تراش خوديم آينه از ما جداست
آنسوى اين انجمن نيست مگر وهم و ظن
چشم نپوشيده ئى عالم ديگر کجاست
دعوى طاقت مکن تا نکشى ننگ عجز
آبله پاى شمع در خور ناز عصاست
گر نه ئى از اهل صدق دامن پاکان ميگر
آئينه و روى زشت کافر و روز جزاست
صبح قيامت دميد پرده امکان دريد
آينه ما هنوز شبنم باغ حياست
در پى حرص و هوس سوخت جهانى نفس
ليک نپرسيد کس خانه عبرت کجاست
بسکه تلاش جنون جام طلب زد بخون
آبله پاکنون کاسه دست گداست
هستى کلفت قفس نيست صفابخش کس
در سر راه نفس آينه بخت آزماست
قافله حيرت است موج گهر تا ميط
اى امل آوارگان صورت رفتن کجاست
معبد حسن قبول آينه زار است و بس
عرض اجابت مبر بى نفسيها دعاست
کيست درين انجمن محرم عشق غيور
ماهه بيغيرتيم آينه در کربلاست
(بيدل) اگر محرمى رنج تگ و دو مبر
در عرق سعى حرص خفت آب بقاست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید