شماره ٤٢: زگريه سيرى چشم پرآب دشوار است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
زگريه سيرى چشم پرآب دشوار است
خيال دامن خشک از سحاب دشوار است
جنونى از دل افسرده گل نگرد افسوس
بموج آب گهر پيچ و تاب دشوار است
بغير ساغر چشمم که اشک باده اوست
گرفتن از گل حيرت گلاب دشوار است
نه لفظ دانم و نى معنى اينقدر دانم
که گر سخن زتو باشد جواب دشوار است
فسون عقل نگردد حريف غالب عشق
کتان گرو برد از ماهتاب دشوار است
زوال وهم خزان و بهار معنى نيست
فسردگى زگل آفتاب دشوار است
زعمر فرصت آرام چشم نتوان داشت
زبرق و باد وداع شتاب دشوار است
پل گذشتن عمر است قامت پيرى
اقامت تو به پشت حباب دشوار است
نمى طپد دل خون گشته در غبار هوس
سراغ قهوه بجام شراب دشوار است
خروش دهر شنيدى وداع راحت گير
باين فسانه سر و برگ خواب دشوار است
بوصل حيرت و در هجر شوق حايل ماست
بهوش باش که رفع حجاب دشوار است
حيا زکف ندهد دامن ادب (بيدل)
گرفتن گهر از مشت آب دشوار است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید