شماره ٣٩: زشور حيرت من گوش عالمى باز است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
زشور حيرت من گوش عالمى باز است
نگه به پرده چشمم هجوم آواز است
درين طربکده شوق ذره تا خورشيد
بهر چه مينگرى با نگاه گلباز است
بمرگ حسرت ديدار کم نميگردد
نگه به بستن مژگان تمام انداز است
دل از غبار بپرداز و جلوه سامان کن
صفاى خانه آئينه عالم ناز است
شمار شوق گر از ذکر مدعا باشد
هجوم اشک اسيران زسبحه ممتاز است
توئى که بيخبرى از گداز دل ورنه
بذوق خون جگر سنگ هم جگر ساز است
نگاه دار عنان امل اگر مردى
سوار عمر بکم فرصتى گرو تاز است
شنيدنى است سرانجام کار ديدنها
نگه بگوش بدل کن که عالم آواز است
شکسته بالى و پرواز جز تحير نيست
زرنگ اگر همه افسردن آيد اعجاز است
کدام ناله که از جيب دل نميبالد
طلسم بيضه دماغ هزار پرواز است
فريب شعبده زندگى مخور (بيدل)
بپرده نفست وهم ريسمان باز است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید