شماره ٣٠: انقلاب جسم دل بر ساز وحشت ها له نيست

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
انقلاب جسم دل بر ساز وحشت ها له نيست
سنگ هر چند آسيا گردد شرر جواله نيست
در گلستانيکه داغ عشق منظور وفاست
جز دل فرهاد و مجنون هر چه کارى لاله نيست
پرتو هر شمع در انجام دودى ميکند
کاروان گر خود همه رنگست بى دنباله نيست
عذر مستان گر فسون سامرى باشد چه سود
محتسب خر کره است اى بيخودان گوساله نيست
از غبار کسوت آزادند مجنون طينتان
غير طوق قمرى اينجا يک گريبان هاله نيست
صورت دل بسته ايم از شرم بايد آب شد
هيچ تدبيرى حريف انفعال ژاله نيست
سرمه جوشانده است عشق از ما تظلم حرف کيست
در نيستانيکه آتش ديده باشد ناله نيست
هر کجا جوش جنون دارد تب سوداى عشق
(بيدل) اين نه آسمان سرپوش يک تبخاله نيست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید