شماره ١٩: رزق خلوتگه انديشه روزى خوار است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
رزق خلوتگه انديشه روزى خوار است
دانه هرگاه مژه باز کند منقار است
قطره ما نشد آگاه تامل ورنه
موج اين بحر گهر خيز گريبان زار است
الفت جسم صفاى دل ما داد بزنگ
آب اين آينه يکسر عرق گلکار است
طرف دامان تعلق زخراش ايمن نيست
مفت ديوانه که صحراى جنون بيخار است
از کج انديشى دل وضع جهان دلکش نيست
غم تمثال مخور آينه ناهموار است
بر تعين زده ئى زحمت تحقيق مده
سر سودائى سامان بگريبان بار است
در بهارى که سر و برگ طرب رنگ فناست
دست بر سر زدنت به زگل دستار است
ادب آموز هوستازى غفلت پيريست
سايه را پاى بدامن زخم ديوار است
رنگ ها بال فشان مى رود و مى آيد
اين چمن عالم تجديد کهن تکرار است
اى ندامت مددى کز غم اسباب جهان
دست سودن هوسى دارد و پر بيکار است
(بيدل) از زندگى آخر نتوان جان بردن
رنگ اين باغ هوس آتش بى زنهار است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید