شماره ١٧: راحت جاويد عشاق از فضولى رستن است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
راحت جاويد عشاق از فضولى رستن است
سجده شکر نگه چشم از تماشا بستن است
چون خروش نغمه ئى کز تار مى آيد برون
شوخى پرواز ما از بال آنسو جستن است
از کشاکش نيست ايمن يکنفس فرصت شمار
کار ريگ شيشه ساعت زپا ننشستن است
نشه آزادى ئى دارد غرور عاشقان
ناله را گردن کشى از قيد هستى رستن است
تا چه زايد صبحدم کامشب ببزم نوبهار
غنچه چون ميناى مى از خون عيش آبستن است
شرمى از آزار دلها کن که در ملک وفا
بهر ناموس مروت رنگ هم نشکستن است
از مکافات عمل ايمن نبايد زيستن
سربريدنهاى ناخن عبرت دل خستن است
همچو اشک از انفعال دستگاه ما و من
آب بايد شد که آخر دستى از خود شستن است
تا توان زين انجمن کام تماشا يافتن
همچو شمع اجزاى ما را با نگه پيوستن است
زانقلاب دهر (بيدل) کارم از طاقت گذشت
بعد ازين از سخت جانى سنگ بر دل بستن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید