شماره ٧: دورى از اسباب ما و من بحق پيوستن است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دورى از اسباب ما و من بحق پيوستن است
قطره را از خود گسستن دل بدريا بستن است
سجه من ناله را با عقد دل پيوستن است
همچو مژگان سجده ام چشم از دو عالم بستن است
تا توانى گاه گاهى بى تکلف زيستن
زين تعلقها که دارى اندکى وارستن است
با درشتان جز بترک راستى صحبت مخواه
نقش رابى کج نهادى بانگين ننشستن است
عافيت احرامى عشاق سعى نارساست
شعلها را داغ گشتن نقش راحت بستن است
در گلستان خرام او زهر نقش قدم
رنگ و بوى گل کمين ساز اداى جستن است
الفت بعد از جدائى سخت محکم ميشود
رشته را پيوند دشوار است تا نگسستن است
گر تامل محرم سامان اين دريا شود
از تهى دستى گهر همچون حباب آبستن است
تا کى اى بيدرد دلرا خوار خواهى داشتن
شيشه ئى دارى که بر سنگش زدن نشکستن است
سعى بيدردان بباد هرزه گردى ميرود
موج خون شو اى نفس گر با دلت پيوستن است
همچو دريا (بيدل) آسان نيست کسب اعتبار
درخور امواج اينجا رو بناخن خستن است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید