شماره ٦: دل مضطرب ياس و نفس ناله بچنگ است

غزلستان :: بيدل دهلوی :: غزليات - بخش سوم

افزودن به مورد علاقه ها
دل مضطرب ياس و نفس ناله بچنگ است
درياب که خون رگ ساز تو چه رنگ است
تا راه سلامت سپرى محو عدم باش
آسودگى شيشه همان در دل سنگ است
آئينه بصيقل زن اگر حوصله خواهى
در قلزم تحقيق صفاى تو نهنگ است
هرگه مژه واشد چو شرر رفته ئى از خويش
از چشم بهم بسته شتاب تو درنگ است
دل تا بکى از ضبط نفس آب نگردد
بر سنگ هم از جوش شرر قافيه تنگ است
از وحشت اين بزم بعشرت نتوان زيست
هر چند چراغانش کنى پشت پلنگ است
ايمن مشو از خواهش خون ناشده در دل
موجيکه بگوهر نخزيده است نهنگ است
اى ناله مبادا بخيالم روى از خويش
چون اشک دماغ طپشم شيشه بچنگ است
در ياد توام نيست غم از کلفت امکان
گرديکه بود در ره گلشن همه رنگ است
آنجا که فضولى رم نخچير مراد است
از کيش ادب آنکه نجستست خدنگ است
کفرى بتر از غفلت خودبينى ما نيست
در عالم دين پيشگى آئينه فرنگ است
(بيدل) شررم ناز تعين چه فرو شد
ما و سر تسليم که عمريست بسنگ است



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید