قصیده شماره ۱۹

غزلستان :: پروین اعتصامی :: قصیده ها
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
اى دوست، دزد حاجب و دربان نمى شود
گرگ سيه درون، سگ چوپان نمى شود
ويرانه تن از چه ره آباد ميکنى
معموره دلست که ويران نمى شود
درزى شو و بدوز ز پرهيز پوششى
کاين جامه جامه ايست که خلقان نمى شود
دانش چو گوهريست که عمرش بود بها
بايد گران خريد که ارزان نمى شود
روشندل آنکه بيم پراکندگيش نيست
وز گردش زمانه پريشان نمى شود
درياست دهر، کشتى خويش استوار دار
دريا تهى ز فتنه طوفان نمى شود
دشوارى حوادث هستى چو بنگرى
جز در نقاب نيستى آسان نمى شود
آن مکتبى که اهرمن بد منش گشود
از بهر طفل روح دبستان نمى شود
همت کن و به کارى ازين نيکتر گراى
دکان آز بهر تو دکان نمى شود
تا زاتش عناد تو گرمست ديگ جهل
هرگز خرد بخوان تو مهمان نمى شود
گر شمع صد هزار بود، شمع تن دلست
تن گر هزار جلوه کند جان نمى شود
تا ديده ات ز پرتو اخلاص روشن است
انوار حق ز چشم تو پنهان نمى شود
دزد طمع چو خاتم تدبير ما ربود
خنديد و گفت: ديو سليمان نمى شود
افسانه اى که دست هوى مينويسدش
ديباچه رساله ايمان نمى شود
سرسبز آن درخت که از تيشه ايمن است
فرخنده آن اميد که حرمان نمى شود
هر رهنورد را نبود پاى راه شوق
هر دست دست موسى عمران نمى شود
کشت دروغ، بار حقيقت نميدهد
اين خشک رود، چشمه حيوان نمى شود
جز در نخيل خوشه خرما کسى نيافت
جز بر خليل، شعله گلستان نمى شود
کار آگهى که نور معانيش رهبرست
بازرگان رسته عنوان نمى شود
آز و هوى که راه بهر خانه کرد سوخت
از بهر خانه تو نگهبان نمى شود
اندرز کرد مورچه فرزند خويشرا
گفت اين بدان که مور تن آسان نمى شود
آنکس که همنشين خرد شد، ز هر نسيم
چون پر کاه بى سر و سامان نمى شود
دين از تو کار خواهد و کار از تو راستى
اين درد با مباحثه درمان نمى شود
آن کو شناخت کعبه تحقيق را که چيست
در راه خلق خار مغيلان نمى شود
ظلمى که عجب کرد و زيانى که تن رساند
جز با صفاى روح تو جبران نمى شود
ما آدمى نئيم، از ايراک آدمى
دردى کش پياله شيطان نمى شود
پروين، خيال عشرت و آرام و خورد و خواب
از بهر عمر گمشده تاوان نمى شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید