قصیده شماره ۱۰

غزلستان :: پروین اعتصامی :: قصیده ها
مشاهده برنامه «پروین اعتصامی» در فروشگاه اپل


افزودن به مورد علاقه ها
شالوده کاخ جهان بر آبست
تا چشم بهم بر زنى خرابست
ايمن چه نشينى درين سفينه
کاين بحر هميشه در انقلابست
افسونگر چرخ کبود هر شب
در فکرت افسون شيخ و شابست
اى تشنه مرو، کاندرين بيابان
گر يک سر آبست، صد سرابست
سيمرغ که هرگز بدام نياد
در دام زمانه کم از ذبابست
چشمت بخط و خال دلفريب است
گوشت بنواى دف و ربابست
تو بيخود و ايام در تکاپو است
تو خفته و ره پر ز پيچ و تابست
آبى بکش از چاه زندگانى
همواره نه اين دلو را طنابست
بگذشت مه و سال وين عجب نيست
اين قافله عمريست در شتابست
بيدار شو، اى بخت خفته چوپان
کاين باديه راحتگه ذئابست
بر گرد از آنره که ديو گويد
کاى راهنورد، اين ره صوابست
ز انوار حق از اهرمن چه پرسى
زيراک سئوال تو بى جوابست
با چرخ، تو با حيله کى برآئى
در پشه کجا نيروى عقابست
بر اسب فساد، از چه زين نهادى
پاى تو چرا اندرين رکابست
دولت نه به افزونى حطام است
رفعت نه به نيکوئى ثيابست
جز نور خرد، رهنماى مپسند
خودکام مپندار کاميابست
خواندن نتوانيش چون، چه حاصل
در خانه هزارت اگر کتابست
هشدار که توش و توان پيرى
سعى و عمل موسم شبابست
بيهوده چه لرزى ز هر نسيمى
مانند چراغى که بى حبابست
گر پاى نهد بر تو پيل، دانى
کز پاى تو چون مور در عذابست
بى شمع، شب اين راه پرخطر را
مسپر باميدى که ماهتابست
تا چند و کى اين تيره جسم خاکى
بر چهره خورشيد جان سحابست
در زمره پاکيزگان نباشى
تا بر دلت آلودگى حجابست
پروين، چه حصاد و چه کشتکارى
آنجا که نه باران نه آفتابست



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید