احسنت احسنت. واقعا دو مطلب را اثبات می کند حضرت مولانا اولا اینکه ایشان ترک بوده و دوم اینکه فارسها اصلشون هندی هست.
بابک در تاریخ ۸ خرداد ۱۴۰۱ نوشته
خیلی جالبه که حضرت مولانا هم ترک بون خودشون رو به صراحت اعلام میکنند که در آینده هیچ شک و شبهه ای در مورد اصالت حضرت وجود نداشته باشه و هم اصالتا هندی بودن فارس ها و اینکه نام اصلی زبان فارسی ، زبان هندی هست رو آشکارا بیان میکنند.
حسین در تاریخ ۴ مرداد ۱۴۰۱ نوشته
گه ترکم و گه هندو گه رومی و گه زنگی/ از نقش تو است ای جان اقرارم و انکار
در این خصوص ایهام وجود دارد ضمن اینکه زبان فارسی از شبه قاره هند تا مدیترانه رواج داشته چنانچه زبان رسمی هندوستان در زمان گورکانیان فارسی بوده
در قول حافظ لسان الغیب اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
که توما" به ترک و هندو اشاره شده
ناشناس در تاریخ ۲۰ مرداد ۱۴۰۱ نوشته
آیا شعر یا مطلبی به زبان هندی گفته؟ یا این شعر استعاره هست، مثل ترک شیراز و خال هندی
ناشناس در تاریخ ۱۵ آذر ۱۴۰۱ نوشته
دوستان اگر کمی مطالعه داشته باشند خواهند دانست که مولوی اینجا از استعاره ها استفاده کرده... به فرض که ایشان ترک باشند چرا یک بیت شعر ترکی ندارند... یه استاد شهریار بود تو ایران دیوان ترکی نوشت ولی مولانا حتی یک بیت ترکی ندارند.
اگر دوستان کمی مطالعه کنند مولوی در خراسان هنگام حمله مغول از عطار مصیبت نامه رو هدیه میگیره.
کریم انصاری در تاریخ ۲۶ اردی بهشت ۱۴۰۲ نوشته
عزیزم اگر مولانا به فارسی شعر گفته دلیلش این بوده که زبان ادبی و شعر در حکومت های گوناگون خواه حاکمان ترک و خواه دیگر حاکمان ، زبان فارسی بوده کما اینکه زبان دین و اعتقادات عربی و زبان سیاست و جنگ هم ترکی بوده است . اینکه استاد شهریار علاوه بر گفتن شعر به زبان ادبی رایج و حاکم که فارسی هست ، صرفاً به خاطر دل خودش اشعار ترکی هم سروده است دلیل بر این نیست که مولانا هم میبایست حتماً به اندازه ی اشعار زبان ادبی به زبان ترکی خودش هم شعر می سرود کمااینکه به زبان مادری خود هم شعر سروده است . متأسفانه خیلی ها بر حسب علایق فردی و غرایض دوست دارن واقعیت های عین روز روشن را وارونه جلوه بدهند . این ابیات حضرت مولانا به قدری صریح و واضح بیان شده است که برای دانستن آن نیاز به هیچ تعبیر و تفسیری نیست . حضرت مولانا صریح بیان میکنند که ای جماعت اهل قونیه مرا بیگانه خطاب نکنید و از خودتان ، اگرچه به زبان هندی که استعاره از زبان اشعارش همان فارسی هست شعر سروده ام ولی اصلیت من هم مثل شماها از ترکان هست . تمام
علی در تاریخ ۲۷ اردی بهشت ۱۴۰۲ نوشته
خود بیت (اصلم ترک است ...) به زبان فارسیت
یاشار در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۴۰۲ نوشته
دوستی گفتند که مولانا چرا حتی یک بیت شعر ترکی ندارند و بقیه رو نصیحت به مطالعه کردند که باید این نصیحت را اول از همه خودشان گوش دهند تمام مولانا شناسان میدونند مولانا اشعار زیادی به ترکی و حتی عربی و یونانی دارد این توهمات بخاطر سیتم آموزشی غلط کشور ماست که از آگاهی بخشی در این موارد فرار میکند تا همه فکر کنند کشور قبلا همگی فارس بوده لند و هر چه افتخار است برای فارس هاست مثل وقتی که ترک ها را متهم به چپاول مهاجم بودن و بربریت میکنند در حالی که در طول هشتصد ساله حاکمیت ترکان بر ایران ایران از همه لحاظ بهترین د.ره رشد خود را د هم در معماری .ریاضیاتوعلوم و طب و ادبیات داشته است.Əgər yeydir qarındaş, yoxsa yâvuz اگر یئیدیر قارینداش، یوخسا یاووز
Uzun yolda sənə budur qılâvuz اوزون یولدا سنه بودور قیلاووز
Çobanı bərk tut, qurdlar öküşdür چوبانی برک توت! قوردلار اؤکوشدور
Eşit məndən qarâ qözüm, qara quz! ائشیت مندن قارا گؤزوم، قارا قوز
Əgər Tat’san, vəgər Rum’san, vəgər Türk اگر سان و گر تورک سان و گر روم اگر تات
Zəbâni bizəbânan ra biyâmuz! زبان بیزبانان را بیاموز
این شعر ترکی که مصرع آخرش نیز فارسی است تنها یک شعر ز دیوان حضرت مولانا است.
ایرانپاس در تاریخ ۳ شهریور ۱۴۰۲ نوشته
مولانا ایرانی بوده و پارسی گو. ترک و هندو در اینجا استعاره های شعری هستند.
در اینجا تُرک استعاره از معشوق زیبا روی است و معنای حقیقی ندارد. اصطلاح هندو در اشعار فارسی نیز به معنی سیاه ، تاریک و زشت تعبیر می شود. شاید منظور مولانا این بود که علیرغم ظاهرم درون زیبایی دارم. حافظ شیرازی نیز از این مفهوم در غزلیاتش استفاده می کرد: اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را/ به خل هندویش بخشم سمرقند و بخارا را.
نمونه دیگر:
گه ترکم و گه هندو گه رومی و گه زنگی/ از نقش تو است ای جان اقرارم و انکار
وحید در تاریخ ۲۴ آذر ۱۴۰۲ نوشته
در اینجا مفهوم شعر کاملا واضح و روشن است و نیازی به تحلیل وتفسیر ندارد،
ناشناس در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۲ نوشته
ساسانیان زبان فارسی صحبت نمی کردند زبان پهلوی داشتند که با حمله اعراب وواز بین رفتن فرهنگ و زبان ایرانی در حدود ۲۰۰سال ، از طرف شرق ایران که تاجیک و ازبکستاان و شمال افغانستان و شمال شرق ایران زبان فارسی توسط غزنویان ترک زبان وارد ایران شد و تا بخشی هندوستان که پاکستان فعلی را شامل میشود ترویج یافت و این زبان فارسی زبان نوشتاری و درباری ترک زبانان قرقیز و ترکمن و قزاقستان هم بوده است که با حمله سلجوقیان به همه ایران و ترکیه امروزی رسید .
مسیحا در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۲ نوشته
هرگز استعار نیست اول اینکه ترک و هندی آرایه ی مجاز است و در آرایه ی مجاز یک کلمه دو معنی دارد یکی معنای عامیانه دومی معنای اندرونی در اینجا ترک مردم ترک تبار هستند و هندی هم زبان هندوستانی است که در آن زمان فارسی امروزی هندوستانی نامیده میشده و در منطقه ی پاکستان امروزی رواج داشته و اصلا ریشه ی فارسی به جنوب افغانستان و مناطقی از پاکستان برمیگرده . هرگز هیچ شاعری در شعرهای در آن زمان از واژه پارسی یا فارسی استفاده نکرده همه هندی یا دری گفته اند. پس این زبان نوپدیدار فارسی هم ریشه در دری و هندوستانی دارد که زبان های اردو و هندی مدرن هم از آن گرفته شده ... کافیه به کلمات هندوستانی باستان نگاه کنید دقیقا فارسی هست که ما تصور میکنیم مولانا با آن شعر میگفته
داوود در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۲ نوشته
مولانا در بلخ زاده شده که تحت حکومت خوارزمیان بوده ( خوارزمیان هرگز خود را ایرانی نمیدانستند ) چه در نامه ها و چه در کتیبه های بجای مانده نام کشور خوارزمیان بوده است. اصالت آنها به ازبکستان کنونی میرسد. مولانا تحت حکومتی ازبک تبار به نام خوارزم رشد کرده در بلخ زاده شده در قونیه ترکیه فوت کرده . اینایی که میگن ایرانی هست چرا تو شعراش یکبار اسم یک شهر ایرانی را نبرده ؟ مثلا اصفهان و شیراز و ری و ... چون این بنده خدا ایران را ندیده بوده
چرا در بین شصت هزار بیت یکبار اسم پادشاهان ایرانی مثل کوروش و ... را نیاورده ؟
ولی بارها به خوارزمیان و هلاگوخان و ... اشاره کرده؟
---
چه رومی چهرگان دارم چه ترکان نهان دارم
چه عیب است ار هلاوو (هلاگوخان) را نمیدانم نمیدانم
هلاوو را بپرس آخر از آن ترکان حیران کن
کز آن حیرت هلا او را نمیدانم نمیدانم
رها کن حرف هندو را ببین ترکان معنی را
من آن ترکم که هندو را نمیدانم نمیدانم
در شعر بالا کاملا بصورت واضح و مشخص مولانا از چهره ی رومی خود صحبت میکند ( احتمالا رومی به معنی منطقه ای در اسیای مرکزی است که بلخ شامل آن بوده با روم باستان اشتباه نگیرید ) و اندرونش ترک است. یعنی کسی که در زبان به زبان دیگری غیر از ترکی صحبت میکند ولی اندرونش ترک زبان است.
کاملا مشخصه که چرا اسم هلاگوخان رو برده
بارها از نام ترکستان و تنگری ( نام خدای ترکان ) نام برده . اونهایی که میگن ترک استعاره است پس ترکستان و تنگری و هلاگوخان و ... استعاره از چیست ؟ دنبال چی هستید بدبختا ؟ خب مولانا ایرانی نبوده مولانا ترک بوده فقط به زبان دربار که دری بوده شعر گفته مثل خیلی از شاعران الان تاریخ و هویت جعلی درست کردید و دارید از مولانا و ... سواستفاده میکنید ؟
زهرا در تاریخ ۲۴ دی ۱۴۰۲ نوشته
بجز چند بیت هرگز در فارسی ترکی و هندی متضاد هم نیامده ... ترکی مجاز است از فردی که زیبارو باشد ولی مجاز یک معنی اصلی هم دارد یعنی مردم ترک زبان و ترک تبار ... اینایی که میگن ترک استعاره است انگار در زمان مولانا حتی یک فرد ترک زبان نبوده و خدا بهش الهام کرده در آینده قراره یه ملتی بوجود بیاد که اسمش ترک است اسمشونو ببر و بعدا یه جوری هم باشه استعاره باشه که اونا ضایع بشن خخخ بسه خدایی جمع کنید معلوم نیست رضاپالانی چ نوع مواد مخدری تولید کرد داد دست شما
نا شناس در تاریخ ۹ اسفند ۱۴۰۲ نوشته
اگر یکم بیشتر به اخلاق و خصوصیات شعرا در شعرهایشان دقت به خرج بدید .متوجه خواهید شد که فرید الدینی عطار.حافظ. و سعدی هم اصالت ترک دارن
حسن در تاریخ ۴ فروردین ۱۴۰۳ نوشته
فقط فردوسی مونده برامون که فعلاترک نیست.
حسن در تاریخ ۴ فروردین ۱۴۰۳ نوشته
فقط فردوسی مونده برامون که فعلاترک نیست.
خوزی در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ نوشته
نظرات مفسران پانترک گویای حاکمیت جهل مرکب بر این قشر متعصب بی سواد است
ایران جان در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ نوشته
انترک،این ترک و هندو و رومی و زنگی در اشعار شاعران استعاره از دو صفت متضاد هستند نه نژاد و تبار،نه تنها در اشعار مولوی بلکه در اشعار اغلب شاعران فارسی به کار گرفته شده،محض اطلاع چند نمونه میاوریم:
خاقانی شروانی:
هندو بچه ای سازد ازین ترک ضمیرم
زان تا نشناسند بگرداند جلباب
و مجدد ایشان میفرماید :
ز زلفت بس نبود این ترک تازی
که هندوی دگر را برکشیدی
تو بر خاقانی بیچاره دایم
گهی تیغ و گهی خنجر کشیدی
یا خود مولانا در اینجا مجددا همین تعابیر را بکار برده:
حاضران گفتند ای صدر الوری
راستگو گفتی دو ضدگو را چرا
گفت من آیینهام مصقول دست
ترک و هندو در من آن بیند که هست
یا مجدد میفرماید:
بد هندو نمودم آینهام
حسد و کینه نیست اعلامش
نفس هندوست و خانقه دل من
از برون نیست جنگ و آرامش
یا مثلا نظامی گنجوی در چند جا این استعارات را بکار گرفته است :
دلش را برده بود آن هندوی چست
به ترکی رخت هندو را همی جست
ز هندو جستن آن ترکتازش
همه ترکان شده هندوی نازش
گشاد این ترک خو چرخ کیانی
ز هندوی دو چشمش پاسبانی
جهان هندوست تا رختت نگیرد
مگیرش سست تا سختت نگیرد
قرن ۲۲ شده و متاسفانه تنها کشورهایی که نژادپرستی را تبلیغ میکنند ترکیه و جمهوری دروغین آذربایجان هستند که تحت لوای پانترکیسم انهم با جعل و تحریف ،و دروغ پراکنی و سرقت مفاخر دیگران ذهن جوان ایرانی را شستشو می دهند
نقل از دوستی در گنجور
هلن در تاریخ ۳۱ فروردین ۱۴۰۳ نوشته
نکته مهم اینکه شاعران آذربایجانی در عین ایران گرایی و ایران دوستی که در اشعارشان پیداست عموما ترک ستیز بوده و از تاخت وتاز ترکان در منطقه آذربایجان شروان و آران شاکی و گله مند و این موضوع به کرات در اشعار همگی آنها از نظامی گنجوی گرفته تا خاقانی شروانی و قطران تبریزی منعکس شده
کمر بستند بهر کین شه #ترکان پیکاری
همه یک رو به #خونخواری همه یکدل به جراری
یکی #ترکان مسعودی به قصد خیل مسعودان
نهاده تن به کینکاری و دلداده به خونخواری
جهان جویان بدمسازی جهان گیران بهم پشتی
چه ارزد غدر با دولت چه ارزد مکر با دانش
اگر چه کار #ترکان هست مکاری و غداری
قطران در قصیده شماره ۸۵ به تاخت و تاز #ترکان در #آذربادگان و #شروان اشاره کرده:
اگر بگذاشت از #جیحون گروه #ترکمانان را
ملک محمود زابل کرد او را گر بود سنجر
زمانی تازش ایشان به #شروان اندرون بودی
زمانی حمله ایشان به #آذربادگان اندر
نبود از تازش ایشان کسی بر جان خود ایمن
قطران در قصیده شماره ۱۷۶ در مدح شاه ابوالخلیل جعفر #ترکان را آفت گیتی معرفی کرده:
تاج میران جلیل آرام گیتی بوالخلیل
جعفر آنکو کرد زر جعفری را رایگان
گر نبودی آفت #ترکان بگیتی در پدید
بستدی گیتی همه چون خسروان باستان
قطران در مسمط شماره ۲ در مدح امیرشمس الدین #ترکستان را سرزمین #ترکان و مبدا مهاجرت و هجوم آنها معرفی کرده:
چو این ترکان ز ترکستان بجستند
ترا سالار و میر خویش جستند
دل از یاران و خویشان بر گسستند
تن اندر بند فرمان تو بستند
حمید در تاریخ ۴ اردی بهشت ۱۴۰۳ نوشته
در پاسخ به جناب داوود که به طریقه دیگر پانترکان به دروغ و تحریف عیان متوسل شده و خوارزمیان را ازبک نامیده:
ابوريحان بيرونی خوارزمی در کتاب آثار الباقيه خود دربارهی مردم زادگاه خودش خوارزم مينويسد:
و أما أهل خوارزم، و إن کانوا غصنا ً من دوحة الفُرس
ترجمه:
و مردم خوارزم٬ آنها شاخهای از درخت استوار پارسيان (ايرانيان) هستند.
حمید در تاریخ ۴ اردی بهشت ۱۴۰۳ نوشته
ازبکان هم مانند دیگر ترک تباران مهاجران صحرای گبی و اورخون هستند و خوارزمیان اعقاب سغدیان ایرانی هستند صرفا یک مهاجرت و جابجایی صورت گرفته همانطور که سلحوقیان در اذربایجان و روم ساکن شدند