در تصديق کرامات اوليا

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: جام جم

افزودن به مورد علاقه ها
قوت نفس را مقاماتست
سر آن معجز و کراماتست
نفس چندانکه هست بالاتر
در کرامات و کشف والاتر
از کدورت دلت چو گردد دور
رختت از ظلمت آورند به نور
غيب دان جز به نور نتوان شد
وقت بين بيحضور نتوان شد
دل در آن نور چون مقيم شود
حرکات تو مستقيم شود
باشدت حکم بر وجود و عدم
ليک بيحکم بر نيارى دم
خواهشت چون براى او باشد
تو نباشي، رضاى او باشد
تا نگيرى صفات روحانى
تا نگردى ز پا و سر فانى
قربت خود کجا دهد شاهت؟
به ولايت کجا بود راهت؟
به محبت چو مبتلا باشى
گاه و بيگاه در بلا باشى
بى ولايت ز خوف نتوان رست
تا ولى نيستى تو خوفى هست
به ولايت چو دل ستوده شود
در هيبت برو گشوده شود
چون رسى در مقام محبوبى
زو نبيند دل تو جز خوبى
صورتت صورت فرشته شود
زير پايت زمين نوشته شود
بر سر آبها روان گردى
غيب گويى و غيبدان گردى
از نظرها نهان توانى شد
مقتداى جهان توانى شد
نگذارد ز لطف صانع تو
که شود هيچ چيز مانع تو
تو مسلم شوى به سلطانى
گه نوازى و گاه رنجانى
آورى اسب قربت اندر زين
به اجابت شود دعات قرين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید