در سر کلمه شهادت

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: جام جم

افزودن به مورد علاقه ها
تا ندانى اله را ز نخست
اين گواهى نيايد از تو درست
نيست در هيکل الف بى تى
خوبتر زين دو نفى و اثباتى
گنج توحيد را بهينه طلسم
نشناسم جزين دو نامى اسم
خود حروفى بدين صفت بايد
که کليد بهشت را شايد
گر به تحقيقشان ندانى ارج
شد دو بدر اندرين دو چارده درج
هر يکى زين چهارده گانه
ده کليدست و چار دندانه
اندرين اتفاق نيست شکى
که دو قسمند و هر دو قسم يکى
اول و آخر و کلام و سور
نيست از بيست و هشت حرف بدر
اين حروفند و بس منازل ماه
بلکه اينند و بس منازل راه
سخنى زين حروف نيست بدر
اى حريف، از حروف ما مگذر
هر چه غير از خداست اندرده
در دم لاى اين شهادت نه
توبه در لاى اين سخن در جست
اين سخن را ببين، که کم خرجست
هر چه در وى نشان غير بود
در طلب کردنش چه خير بود؟
ترک آن غير تا نگيرى چست
اين شهادت نيايد از تو درست
بعد ازين توبه توبه ايست درشت
که درو نفس را توانى کشت
وان به کم خوردنست و کم خفتن
دور بودن ز خلق و کم گفتن
در طريقت چهار يار اينست
چاره کار مرد کار اينست
چون درين بوته پاک شد زر او
به دکان آورند جوهر او
مدتى چشم و گوش باز کند
از مراد خود احتراز کند
هر چه داناش گفت بپذيرد
وآنچه کرد او به جان فرا گيرد
تا به گفت و به کرد داننده
شودش کرد و گفت ماننده
قول و فعلش چو مستقيم آيد
در مقام ادب مقيم آيد
بر نگردد ز کار ده مرده
تا شود کاردان و پرورده
هر چه آيد به خفيه در دل پير
کند آماده زود و گويد: گير
هيچ محتاج کن مکن نبود
شيخ را حاجت سخن نبود
چون درو گردد اين نشان روشن
شودش دل درست و جان روشن
روى و رايش تمام نور شود
لايق خلوت و حضور شود



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید