درنکوهش فقهاى دون

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: جام جم

افزودن به مورد علاقه ها
اى که گشتى بد آن قدر خرسند
که کسى خواندت به دانشمند
گرد بدعت مگرد و گرد فضول
ميکن آنچت خداى گفت و رسول
قول روشن چو هست و نص جلى
پى رخصت چه گردي؟ اى زحلى
در حيل دفتر و کتاب که ساخت؟
يا به تزوير فصل و باب که ساخت؟
سخن راست درنورديدن
گرد تاويل دور گرديدن
جاهل و عام را فضول کند
خاص را خود به جان ملول کند
روشنى نيستت، فروغ مده
به کسان رخصت دروغ مده
عالمي، بر در امير مرو
اين چه رفتن بود؟ بمير، مرو
چند گردى چو آب و چون آذر
موزه در پاى کرد، سر چادر
چکند مرد چادر و موزه؟
از چنين رزق روزه به، روزه
لشکر ترک و لقمهاى حرام
رفته بر پيشگاه خواجه امام
کى موافق بود بر دانا؟
در يکى خيمه بيست مولانا
لاجرم زين فضول و وسوسها
از محصل تهيست مدرسها
مفتيى کشورى نگه دارد
نه به هرزه درى نگه دارد
خيمها پر بتان دلسوزند
مرو آنجا، که ديده ميدوزند
پيش آن بت هلاک و مردن چيست؟
دل ز دست فقيه بردن چيست؟
شقه اى گر ز خيمه باز کند
سرت از شوق در نماز کند
از رخ آن بتان شنگولى
نتوان بست چشم از گولى
در بر آن چلنگ زر بفته
اى بسا دل که شد به هم رفته
خيمه را صلب کرده عيسى وار
از درونش بت، از برون زنار
بر خيال بتي، که مى شنوى
گرد زنار بسته اي، چه دوي؟
پرده را داغ بر دل آن بت کرد
خيمه را پاى در گل آن بت کرد
داده بر باد هر دو جان ارزان
گشته چون بيد بر سرش لرزان
هر که چون خيمه رفت دربندش
روز ديگر ز بيخ برکندش
بت آن خيمه گر چه يک چندم
کرد چون ميخ خيمه پابندم
زود بگسيختم طنابش را
کردم از ديده دور خوابش را
چو ز دانش خلاصه آن باشد
که پس از مرگ پيش جان باشد
پس چرا بايد اين فزونيها؟
وز پى خوردن اين زبونيها
ورقى چند فصل حل کردن
با فضولان ده جدل کردن
در خروش آمدن به قوت جهل
تا کسى گويد: اينت مردى اهل
علم را دام مال و جاه مساز
بر ره خود ز حرص چاه مساز
به بسى رنج و زحمت و ده و گير
صاحب مسند قضا شده گير



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید