در مذمت بخل و بخيلان

غزلستان :: اوحدی مراغه‌ای :: جام جم

افزودن به مورد علاقه ها
خوان اينان که خون دل پالود
ندهد لقمه جز که زهر آلود
زهر بر روى و زهر در کاسه
چون نگيرد خوردنده را تا سه؟
لقمه مستان ز دست لقمه شمار
کز چنان لقمه داشت لقمان عار
کاسه پر پياز دوغينه
به ز صد منعم دروغينه
دستش ار شربت دگر دهدت
دوغ او داغ بر جگر نهدت
خوردن رزق خويش و منت خلق
زهر خور، نان چه مينهى در حلق؟
آنکه بخشد ازين خسيسان ديگ
روغنى بر کشيده دان از ريگ
تا به باغ تو آفتى نرسد
به کسى از تو رافتى نرسد
خون نظارگى بپالودى
لبش از ميوه اى نيالودى
با چنين لطف چشم بد ز تو دور
که بهشت آرزوت باشد و حور
بر درختى بدين برومندى
در باغ کرم چه مى بندي؟
رو غريبانه سايه اى بر ساز
يا بيفشان و حلقها ترساز
دو سه سيب ار بما فرو دوسد
به از آن کانچنان همى پوسد
ميوه چون هست، مايه اى برسان
هم به همسايه سايه اى برسان
عنبت سرخ گشت و عنابى
رخ چرا چون بنفشه ميتابي؟
خوشه اى چونکه در نکردى باز
هم ز بالاى در فرو انداز
چون مجال کرامتى باشد
بستن در غرامتى باشد
تا بهارست ميوه اى ميده
هم زکوتى به بيوه اى ميده
جودکى خواند اين صفت را دين؟
بخل را نيز عار باشد ازين



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید