شماره ٧٦٤: دايم شکفته است دل داغدار ما

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
دايم شکفته است دل داغدار ما
موقوف وقت نيست چو عنبر بهار ما
فارغ ز کعبه ايم و ز بتخانه بى نياز
خاک مراد ماست دل خاکسار ما
آتش به پرده سوزى اسرار عشق نيست
رحم است بر دلى که شود رازدار ما
صد پيرهن ز دامن صبح است پاکتر
دامان گل ز شبنم شب زنده دار ما
خوش داشتيم وقت حريفان بزم را
چون مي، گذشت اگر چه به تلخى مدار ما
شد پاره اى ز تن، دل ما از فسردگى
خامى به رنگ برگ برآورد بار ما
در روزگار ما دل بى درد و داغ نيست
در سنگ همچو سوخته گيرد شرار ما
از صدق، هر دو دست به دامان شب زديم
تا همچو صبح، تنگ شکر شد کنار ما
گوهر حريف گرد يتيمى نمى شود
نتوان فشاند دامن ناز از غبار ما
صائب چو خضر روى خزان فنا نديد
شد سبز هر که از سخن آبدار ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید