شماره ٧٥٢: شد بى صفا ز خاک سيه کاسه آب ما

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
شد بى صفا ز خاک سيه کاسه آب ما
آخر به رنگ ظرف برآمد شراب ما
از اشک تلخ ما کف خاکى نگشت سبز
نگرفت دست هيچ سبويى شراب ما
ما با خيال روى تو در خواب رفته ايم
يوسف نقاب بسته درآيد به خواب ما
در قلزمى که موج بود تيغ آبدار
از سرگذشت خويش چه گويد حباب ما؟
تا چند زير خرقه قدح را نهان کنيم؟
در پشت کوه چند بود آفتاب ما؟
ما را اگر چه دست تصرف نداده اند
گيراتر از کمند بود پيچ و تاب ما
ما گل به جاى صيد به فتراک بسته ايم
بلبل نفس گسسته رود در رکاب ما
جز خط يار بر قلم ما نمى رود
داروى بيهشى است غبار کتاب ما
زنهار خنده بر دل مجروح ما مکن
خونابه مى کند نمکت را کباب ما
در کام شعله، دم به شمار اوفتاده است
پر مى زند هنوز ز خامى کباب ما
اى شور حشر، از جگر ما بدار دست
خونابه مى کند نمکت را کباب ما
اى خم ز پرده پوشى ما در گذر که تاک
زنجير پاره کرد ز زور شراب ما
صائب اگر چه بال و پر ما شکسته است
سيمرغ را به چشم نيارد عقاب ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید