شماره ٦٨٧: مى فارغ از جهان مکرر کند ترا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
مى فارغ از جهان مکرر کند ترا
در هر پياله عالم ديگر کند ترا
قانع به تلخ و شور جهان شو که اين نوال
ايمن ز شور چشمى اختر کند ترا
گر چرخ سفله غوطه به گوهر ترا دهد
تن در مده چو رشته، که لاغر کند ترا
از پيچ و تاب عشق مکش سر چو بيدلان
تا همچو تيغ، صاحب جواهر کند ترا
تن در مده به خواب چو شبنم درين چمن
از گل اگر چه بالش و بستر کند ترا
مگشاى چون صدف لب خواهش درين محيط
نيسان اگر چه مخزن گوهر کند ترا
اسباب حسرت تو سرانجام مى دهد
گر روزگار سفله توانگر کند ترا
محتاج مى کند به دمى آب عاقبت
دولت اگر دو قرن سکندر کند ترا
تن در مده که مى کندت عاقبت هلال
احسان مهر اگر مه انور کند ترا
چرخ خسيس مى شکند نى به ناخنت
شيرين اگر چه کام به شکر کند ترا
آماده گداختن خود چو شمع شو
از زر سپهر سفله گر افسر کند ترا
مى سوزدت به داغ جگرسوز عاقبت
گر نوبهار لاله احمر کند ترا
بتخانه مى کند دل چون کعبه ترا
آن ساده دل که خانه مصور کند ترا
پروانه نجات جحيم است پختگى
خامى چو عود طعمه مجمر کند ترا
يکرنگ اگر به آتش سوزان شوى ز صدق
ايمن ز سوختن چو سمندر کند ترا
از غفلت اين چنين که ترا چشم سخت شد
مشکل که دود دل مژه اى تر کند ترا
از درد و داغ عشق دلت آب اگر شود
فارغ ز خلد و چشمه کوثر کند ترا
صائب ز آستان قناعت متاب روى
کاين خاک، بى نياز ز شکر کند ترا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید