شماره ٦٣٥: ببين به دور لبش خط عنبرافشان را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ببين به دور لبش خط عنبرافشان را
که چون شراب برون داده راز پنهان را
به باد دست، کليد خزانه را مسپار
مده به دست صبا زلف عنبرافشان را
مکن به ماه نو ابروى يار را تشبيه
چه نسبت است به محراب طاق نسيان را؟
درازدستى اهل هوس ز گستاخى
به ماه مصر گوارا نمود زندان را
ز لطف و قهر تو مهرم نمى شود کم و بيش
که پشت و رو نبود آفتاب تابان را
گره به جبهه آيينه وار خويش مزن
مکن به طوطى خوش حرف تنگ، ميدان را
اگر تو دامن خود را به دست ما ندهى
ز دست ما نگرفته است کس گريبان را
ز بس که خلق تنک مايه اند از انصاف
به سيم قلب نگيرند ماه کنعان را
بر آن گروه حلال است دعوى همت
که چين جبهه شمارند مد احسان را
کباب حسن گلوسوز تشنگى گردم!
که سرد بر دل من کرد آب حيوان را
جدا نمى شود از هم، دو دل يکى چو شود
نمى توان ز دل ما کشيد پيکان را
غلط به کاغذ ابرى کنند ديده وران
فشرد بس که فلک ابرهاى احسان را
در آن سرى که بود خارخار شوق، کند
چو گردباد به يک پاى طي، بيابان را
ز ناقصان بصيرت بلندپروازى
سر از دريچه برون کردن است کوران را
خريد خون خود از ناز نعمت الوان
فشرد بر جگر خويش هر که دندان را
ز آه دل نگشايد که از گشاد خدنگ
دل گرفته نگردد شکفته پيکان را
سخن به مردم فهميده عرض کن صائب
به شوره زار مکن صرف، آب حيوان را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید