شماره ٦٢٩: به خاک و خون نکشد خصمى زمانه مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
به خاک و خون نکشد خصمى زمانه مرا
که تير کج، گذرد راست از نشانه مرا
درين رياض من آن بلبل زمين گيرم
که نيست جز گره بال خويش دانه مرا
کجاست حلقه دامى و گوشه قفسي؟
که مار شد خس و خاشاک آشيانه مرا
بلاست خواب پريشان دراز چون گردد
چه دلخوشى بود از عمر جاودانه مرا؟
چو آفتاب مرا نيست سيم و زر در کار
که هست چهره زرين خود، خزانه مرا
به غير گرد يتيمى نمانده چون گوهر
اميد ساحل ازين بحر بيکرانه مرا
عجب که راه به سر وقت من برد درمان
چنين که درد گرفته است در ميانه مرا
چگونه پاى به دامن کشم درين وادى
که موج ريگ روان است تازيانه مرا
به خاک شوره کند تخم پاک را باطل
ستمگرى که برون آورد ز خانه مرا
به ابر رحمت اين بحر، چشم بد مرساد!
که چون صدف ز گهر کرد آب و دانه مرا
چنان فسرده ز وضع جهان شدم صائب
که نيست لذت از اشعار عاشقانه مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید