شماره ٥٨٣: چه مى کنند حريفان عشق صهبا را؟

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
چه مى کنند حريفان عشق صهبا را؟
که آتش از دل خويش است جوش دريا را
ز چرخ شيشه و از آفتاب ساغر کن
به طاق نسيان بگذار جام و مينا را
فساد روى زمين از شراب مى زايد
کدام ديو که در شيشه نيست صهبا را؟
به لامکان فتد اى آه گرم اگر راهت
ز ما دعا برسان آن بلند بالا را
ز آتش دل من دست را نگه داريد
که داغ مى کند اين لاله سنگ خارا را
ز حلقه گر چه سراپاى چشم گرديده است
هنوز زلف نديده است آن سراپا را
حلاوت سخن تلخ را ز عاشق پرس
ز ماهيان بطلب طعم آب دريا را
ز جاى گرم به تلخى ز خواب مى خيزند
مساز گرم درين تيره خاکدان جا را
سياهى نظر از يکدگر نمى گسلد
چه حاجت است به رهبر جمال سلمى را؟
به قدر روزن داغ است روشنايى دل
مبند بر رخ خود اين خجسته درها را
شکسته بالى ما را چه نسبت است به او؟
که هست بال و پر سير، نام عنقا را
به زور عقل توان خشم را فرو خوردن
ز سحر نيست محابا عصاى موسى را
به شور حشر نظر نيست عشق را صائب
نمک ز خويش بود ديگجوش دريا را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید