شماره ٥٤٠: مى پرد چشم به خال لب جانانه مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
مى پرد چشم به خال لب جانانه مرا
حرص چون دام فزون مى شود از دانه مرا
ابر را تشنه دريا، گهرافشانى کرد
حرص مى بيش شد از گريه مستانه مرا
مى شود وحشت مجنون ز غزالان افزون
کرد بيگانه ز خود معنى بيگانه مرا
تشنه گوهر سيراب، صدف را چه کند؟
دل تسلى نشد از کعبه و بتخانه مرا
نيست از گرد علايق اثرى در دل من
مى رود صاف برون سيل ز ويرانه مرا
نکند شبنم گل ريگ روان را سيراب
نتوان سير ز مى کرد به پيمانه مرا
با جنون فارغ از آمد شد مردم شده ام
چون کمان، زور بود قفل در خانه مرا
مى زنم يک تنه بر قلب فلک ها چون آه
کوتهى گر نکند همت مردانه مرا
در خرابات مغان ديده من باز شده است
خط پيمانه بود ابجد طفلانه مرا
از گره هيچ گره باز نگردد صائب
چه گشادى شود از سبحه صد دانه مرا؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید