شماره ٥٣٢: تا دل از روى تو شد مطلع انوار مرا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
تا دل از روى تو شد مطلع انوار مرا
چشم خورشيد شود خيره ز رخسار مرا
بى نصيب است ز من ديده ظاهربينان
مى توان يافت به نور دل بيدار مرا
هست بر خاطر من ديدن غمخوار گران
ورنه کوه غم او نيست به دل بار مرا
در سيه رويى ازان گشته ام انگشت نما
که سر آمد چو قلم عمر به گفتار مرا
چون کنم پيش طبيبان دگر دست دراز؟
ناز عيسى است گران بر دل بيمار مرا
از کف دست اگر موى برون مى آيد
مى رسد دست به موى کمر يار مرا
سرو آزاد ترا ديده بدبين مرساد
که به هر جلوه کند تازه گرفتار مرا
حلقه اى مى زنم از دور بر آن در صائب
باغبان گر ندهد راه به گلزار مرا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید