شماره ٤٤٩: رسانيده است حسن او به جايى بى وفايى را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
رسانيده است حسن او به جايى بى وفايى را
که عشاق از خدا خواهند تقريب جدايى را
مرا سرگشته دارد چشم بى پروا نگاه او
نگردد هيچ کس يارب هدف تير هوايى را!
تويى کز آشنايان گرد بر مى آوري، ورنه
رعايت مى کند دريا حقوق آشنايى را
زمين ساده لوحان زود رنگ همنشين گيرد
که دارد گل ز شبنم ياد رسم بى وفايى را
خزان بى مروت کرد بيدادى درين گلشن
که برگ عيش مى دانند مردم بينوايى را
بپوش از خودنمايى چشم اگر آسودگى خواهى
که زير پاست آتش هاى عالم خودنمايى را
ز حرف عشق رسواى جهان شد زاهد خودبين
به از ده پرده دارى نيست عقل روستايى را
شود چون شانه هر مو بر تنش انگشت زنهارى
اسير زلف او در خواب اگر بيند رهايى را
ندامت مى رسد صائب به فرياد خطاکاران
که خون در ناف گردد مشک آهوى ختايى را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید