شماره ٣٩٠: اگر آزاده اى بگذار اسباب تجمل را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اگر آزاده اى بگذار اسباب تجمل را
که بى برگى به سامان مى کند کار توکل را
ز جمعيت دل صد پاره عاشق خطر دارد
کمر بستن برد از باغ بيرون دسته گل را
نفس در صحبت بى نسبت از من برنمى آيد
حضور زاغ باشد سرمه آواز بلبل را
مرا ترساند از تيغ تغافل يار، ازين غافل
که صبر من کند دندانه شمشير تغافل را
چنان از شرم زلفش آب شد در چشمه ها سنبل
که نتوان امتياز از موج کردن زلف سنبل را
تواضع پيشه خود ساختم با خصم، تا ديدم
که شد سيلاب خاک راه با قد دو تا پل را
چنان کز تيغ خود کوه گران بر خود نمى لرزد
نسازد مضطرب جور فلک اهل تحمل را
ندارد حسن پنهان هيچ رازى صائب از عاشق
که دارد بلبل از بر سر به سر مجموعه گل را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید