شماره ٣٨٤: غبار خط جانان لنگر آرام شد دل را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
غبار خط جانان لنگر آرام شد دل را
که سازد توتياى چشم، طوفان ديده ساحل را
تفاوت نيست در لطف و عتاب و خشم و ناز تو
تو از هر در درآيى مى کنى گلزار محفل را
نباشد خونبها آن را که شادى مرگ مى گردد
نگيرد خون ما چون خون گل دامان قاتل را
سماع اهل دل را نغمه پردازى نمى بايد
که باشد مطرب از بال و پر خود مرغ بسمل را
به چشم من که با درد طلب قانع ز مطلوبم
ره خوابيده دارد راحت و آرام منزل را
مجو از زاهدان خشک طينت گوهر عرفان
که از درياى گوهر، بهره خاشاک است ساحل را
نباشد آدمى را هيچ خلقى بهتر از احسان
که بوسد دست خود، هر کس که گيرد دست سايل را
ندارد گريه کردن حاصلى در پيش بى دردان
ميفشان در زمين شور صائب تخم قابل را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید