شماره ٣٨٠: به زلف عنبرين روبند خوبان جلوه گاهش را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
به زلف عنبرين روبند خوبان جلوه گاهش را
به نوبت پاس مى دارند گلها خار راهش را
ز دست کوته مشاطه اين جرأت نمى آيد
مگر گردون ز پستى بشکند طرف کلاهش را
به اين شوکت ندارد ياد، گردون صاحب اقبالى
نمى پاشد ز هم باد صبا گرد سپاهش را
کند از دورباش ناز او پهلو تهى گردون
چه حد دارد که در آغوش گيرد هاله ماهش را؟
ز شوخى گر چه مى ماند به آهو چشم پر کارش
شکوه پنجه شيرست مژگان سياهش را
ز دست انداز او گردد نگارين، پاى سيمينش
نپيچد بر کمر در جلوه، گر زلف سياهش را
به سير کوچه باغ خلد اگر اقبال فرمايد
عبير پيرهن سازند حوران خاک راهش را
عزيز مصر تا کنعان گريبان چاک مى آمد
اگر مى داشت يوسف در نکويى دستگاهش را
ز فکر قامت رعناى او دل حسرتى دارد
که چون طول امل پايان نباشد مد آهش را
ازان غارتگر ايمان و دل، رويى که من ديدم
عجب دارم به رو آرند در محشر گناهش را
زد از بى تابى دل بر در بيگانگى صائب
پس از عمرى که با خود آشنا کردم نگاهش را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید