شماره ٣٦٩: ز آه سرد پروا نيست عشاق بلاکش را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ز آه سرد پروا نيست عشاق بلاکش را
کند بر دود صبر آن کس که مى افروزد آتش را
فلک با مردم ممتاز خصمى بيشتر دارد
کمان اول کند آواره تير روى ترکش را
به فرياد سپند ما درين محفل که پردازد؟
که اخگر در گريبان است از خوى تو آتش را
ز ابراهيم ادهم شهسوارى پيش مى افتد
که در دولت نگه دارد عنان نفس سرکش را
دوام عشق اگر خواهي، مکن با وصل آميزش
که آب زندگى هم مى کند خاموش آتش را
اگر روشندلي، راه از تو چندان نيست تا گردون
که چون شبنم سفر آسان بود جان هاى بى غش را
خرد را پيروى از راه حاجت مى کند نادان
وگرنه کور از خود کورتر خواهد عصاکش را
به نور دل توان از ظلمت هستى برون آمد
علاجى نيست جز بيدارى اين خواب مشوش را
ازان با وسعت مشرب ز مذهب ساختم صائب
که يک آهوى وحشى نيست آن صحراى دلکش را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید