شماره ٣٤٩: اگر چه گريه سرشار من، تر کرد دريا را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
اگر چه گريه سرشار من، تر کرد دريا را
غنى بى منت نيسان ز گوهر کرد دريا را
ز حرف پوچ ناصح شورش سودا نگردد کم
کف بى مغز نتواند به لنگر کرد دريا را
چه صورت دارد از انشاى معني، کم شود معني؟
به غواصى تهى نتوان ز گوهر کرد دريا را
به چشم هرزه خرجم هيچ دخلى برنمى آيد
چه حاصل زين که ابر من مسخر کرد دريا را؟
نمى دانم چه بيرون مى نويسد از دل پر خون؟
که چشم من ز تار اشک، مسطر کرد دريا را
همان از عهده بى تابى دل برنمى آيد
اگر چه کوه صبر من به لنگر کرد دريا را
اگر دريا ز احسان چند روزى داشت سيرابش
ز فلس خويش هم ماهى توانگر کرد دريا را
به خون يک جهان جاندار نتوان غوطه زد، ورنه
به آهى مى توان صحراى محشر کرد دريا را
ز فرزند گرامي، مى شود چشم پدر روشن
سرشک آتشين من منور کرد دريا را
اگر سيلاب اشک من غبار از دل چنين شويد
تواند خاک ها در کاسه سر کرد دريا را
بود آسودگى در عالم آب از دهن بستن
به ماهى خامشى بالين و بستر کرد دريا را
فرو رو در وجود خويش صائب تا شود روشن
که قدرت در دل هر قطره مضمر کرد دريا را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید