شماره ٣٤١: ندارد بحر و کان سرمايه دست و دل ما را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
ندارد بحر و کان سرمايه دست و دل ما را
گهر چون ابر مى ريزد ز دامن سايل ما را
که مى آيد به سرقت دل ما جز پريشاني؟
که مى پرسد به غير از سيل راه منزل ما را؟
به تيغ بى نيازى خون آهوى حرم ريزد
سيه چشمى که در پى مى دود مرغ دل ما را
ندارد مزرع ما حاصلى غير از تهيدستى
توان در چشم مورى کرد خرمن حاصل ما را
اگر بى طاقتى در دامن درمان نياويزد
شکستن موميايى مى شود آخر دل ما را
مسيحا در علاج ما نفس بيهوده مى سوزد
لب خاموش ساغر مى گشايد مشکل ما را
چه لازم منت خشک از فلک برداشتن صائب؟
چه رنگينى دهد اين جام خالى محفل ما را؟



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید