شماره ٣٠٨: متصل گردد فلک را بر يک آيين آسيا

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
متصل گردد فلک را بر يک آيين آسيا
از شکست دل نگردد سير هيچ اين آسيا
مى شود از دل شکستن تيزتر دندان او
حيرتى دارم ز دندان سختى اين آسيا
حرص پيران شد زياد از ريزش دندان به نان
دانه خواهد بيش چون افتد ز کار اين آسيا
نه همين تنها ز تيغ ماه نو خون مى چکد
تيغ خونريزى بود هر پره اى زين آسيا
رحم در دوران دولت از زبردستان مجو
متصل زور آورد بر سنگ زيرين آسيا
بى تردد دامن روزى نمى آيد به دست
مى کند با کاهلان اين نکته تلقين آسيا
گردد از شور و فغان، خواب گرانجانان سبک
خواب ما را کرد سنگين، گردش اين آسيا
پوچ سازد مغزها را چرخ تا روزى دهد
باشد از ريزش فزون آوازه اين آسيا
لنگر رطل گران از زور مى کمتر شود
با وجود سيل، مى گردد به تمکين آسيا
گرد بر مى آورد از عقده دلبستگيش
مى کند با دانه کار رطل سنگين آسيا
لقمه هاى پاک، دندان را کند انجم فروغ
مى شود از دانه خورشيد، زرين آسيا
چرخ مى گردد به کام مردم دون اين زمان
گر به نوبت بود در ايام پيشين آسيا
صبر را عاجز کند دردى که بيش از طاقت است
مى کند سررشته گم از آب زورين آسيا
سعى در رزق کسان دل را منور مى کند
کم بود دلهاى شب بى شمع بالين آسيا
رو سفيدى مى دمد از سختى دوران چو صبح
گندم آيد سينه چاک از کشت تا اين آسيا
گر چه بالاتر نباشد از سياهى هيچ رنگ
موى ما را کرد از گردش سفيد اين آسيا
دوستى و دشمنى با چرخ مى بخشد اثر
مى دهد پس هر چه بردي، جو به جو اين آسيا
خواب غفلت از صداى آب اگر گردد گران
مى جهد ز آواز آب از خواب سنگين آسيا
تازه شد ايمان من، تا ديدم از صنع اله
مى کند بى آب، سير و دور چندين آسيا
نيست در عقل متين دست تصرف باده را
دانه را سازد سفيد از آب رنگين آسيا
تنگ چشمان را وصال رزق مى آرد به چرخ
دانه چون نبود، گذارد سر به بالين آسيا
برنمى آيد ز فکر بيستون و کوهکن
گر بگرداند فلک بر فرق شيرين آسيا
گر کند آفاق را چون صبح از احسان رو سفيد
نيست جز گرد کدورت، رزق من زين آسيا
نيست يک گندم خيانت در سرشت آسمان
هر چه بردي، جو به جو پس مى دهد اين آسيا
اهل غيرت را نباشد چشم بر دست کسى
آب چون دندان ز خود بيرون دهد اين آسيا
نعلش از خورشيد صائب روز و شب در آتش است
تشنه خون است از بس گردش اين آسيا



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید