شماره ٣٠٤: تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام ها

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
تا ز چشم شوخ او در گردش آمد جام ها
چون رم آهو بيابانى شدند آرام ها
دلبرى را زلف او در دور خط از سر گرفت
مى شود از خاک افزون حرص چشم دام ها
خام کرد آن آتشين رو آرزوهاى مرا
گر چه از خورشيد تابان پخته گردد خام ها
هر سؤالى را جوابى پيش ازين آماده بود
بى جواب از کوه تمکين تو شد پيغام ها
پسته ها را لعل ميگونت گريبان چاک کرد
تلخ شد از چشم شوخت خواب بر بادام ها
سنگ مى شد پيش ازين در پنجه ابرام، موم
از دل سخت تو بى تأثير شد ابرام ها
راست نايد با وطن نقش گرامى گوهران
روى در ديوار باشد در نگين ها نام ها
نيست اوج اعتبار پوچ مغزان را ثبات
کوزه خالى فتد زود از کنار بام ها
از دو جانب بود مشکل جمع کردن خويش را
فکر آغازم برآورد از غم انجام ها
شد منور سينه من صائب از داغ جنون
خانه تاريک را روشن کند گلجام ها



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید