شماره ٢٩٧: مى کشد هر لحظه بزم تازه اى بر روى ما

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
مى کشد هر لحظه بزم تازه اى بر روى ما
داغ دارد جام جم را کاسه زانوى ما
سايه زخم دورباش از وحشت ما مى خورد
جوهر شمشير داند سبزه را آهوى ما
مى پرد شم حباب ما همان از تشنگى
گر چه پيوسته است با درياى رحمت، جوى ما
مى توان بر خاک خون آلود ما کردن نماز
آب شمشير شهادت داده شست و شوى ما
گر چه در مصر فراموشى مقيد مانده ايم
مى رسد چون جامه يوسف به کنعان بوى ما
آن که از پهلوى چرب ما چراغش نور يافت
مى کند پهلو تهى امروز از پهلوى ما
غنچه دلگير ما را برگ شکرخند نيست
اى نسيم عافيت، شبگير کن از کوى ما
تازه دارد چهره خود را به آب تيغ کوه
داغ دارد باغبان را لاله خودروى ما
بلبل ما از گرفتارى ندارد شکوه اى
خنده گل مى کند چاک قفس بر روى ما
ناله جغدست در گوشش نواى عندليب
هر که صائب آشنا گردد به گفت و گوى ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید