شماره ٢٤٨: از ملامتگر نينديشد دل افگار ما

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
از ملامتگر نينديشد دل افگار ما
شور محشر خنده کبکى است در کهسار ما
از نسيم نوبهاران مغزها آشفته شد
گل نکرد آشفتگى از گوشه دستار ما
شيوه ما سخت جانان نيست اظهار ملال
لاله ها بى داغ مى رويند از کهسار ما
ما به خون خود دهان تيشه شيرين مى کنيم
تلخ ننشيند عبث معشوق شيرين کار ما
غنچه هاى سر به مهر گلستان راز را
نامه واکرده داند ديده بيدار ما
جبهه مى خارد به ناخن شير خواب آلود را
آن که کاوش مى کند با سينه افگار ما
مغز ديندارى است آن کفرى که ما خوش کرده ايم
سبحه را در دل سراسر مى رود زنار ما
گر چه از خاکيم، در جنبش گرانجان نيستيم
برگ کاهى مى شود بال و پر ديوار ما
در شکست ناخن خود دست بر مى آورد
آن که مى خواهد که بگشايد گره از کار ما
کو مى تلخى که تا بويش نهد پا در رکاب
چون کف دريا پريشان رو شود دستار ما
هيچ ره صائب به حق نزديک تر از درد نيست
از طبيبان مى کند پرهيز ازان بيمار ما



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید