شماره ٢٠٨: کرد بى تابى فزون زنگ دل غم ديده را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
کرد بى تابى فزون زنگ دل غم ديده را
پايکوبى آب شد اين سبزه خوابيده را
مى شود ظاهر عيار فقر بعد از سلطنت
توتياى چشم باشد خاک، طوفان ديده را
تن به هر تشريف ناقص کى دهد نفس شريف؟
کعبه هيهات است پوشد جامه پوشيده را
همت عالى شود نازل ز پيوند خسيس
برگ کاهى مانع از پرواز گردد ديده را
منع ما از سير گلزار اى چمن پيرا مکن
ور نه برمى چيند آهى اين بساط چيده را
قدر ياقوت لب او را که مى داند که چيست؟
جوهرى قيمت نداند جوهر ناديده را
گرمخونى مى کند بيگانگان را آشنا
موج مى شيرازه گردد صحبت پاشيده را
صيقل دل هاى بى غم گر چه باشد ماه عيد
تازه مى سازد به ناخن داغ ماتم ديده را
رتبه کامل عياران بيش گردد از محک
نيست پروايى ز ميزان مردم سنجيده را
خود حسابان صائب از ديوان محشر فارغند
از حساب انديشه اى نبود قيامت ديده را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید