شماره ١٩٠: جامه آزادگى چالاک باشد سرو را

غزلستان :: صائب تبریزی :: غزليات - بخش اول

افزودن به مورد علاقه ها
جامه آزادگى چالاک باشد سرو را
جيب و دامن فارغ از خاشاک باشد سرو را
رخت زنگارى بهار بى خزان ديگرست
دل چو از زنگ کدورت پاک باشد سرو را
بى برى دارالامان مردم آزاده است
کى دل از بى حاصلى غمناک باشد سرو را؟
مى توان بر سرکشان غالب شد از آزادگى
آب با آن منزلت در خاک باشد سرو را
سرد مهرى نوبهار مردم آزاده است
در خزان سرسبزى افلاک باشد سرو را
از رعونت صاحب معراج مى گردد جمال
همچو گل چندين گريبان چاک باشد سرو را
همت از خاکى نهادان جو که با آن سرکشى
قوت نشو و نما از خاک باشد سرو را
از علايق خط آزادى ندارد هيچ کس
دام ها از ريشه زير خاک باشد سرو را
بست طوق بندگى راه نفس بر قمريان
دست تا کى در بغل ز امساک باشد سرو را؟
دار و گير حسن از عشق است در هر جا که هست
طوق قمرى حلقه فتراک باشد سرو را
زخم شمشير حوادث موج آب زندگى است
تازه رويى از دل صد چاک باشد سرو را
باد با آن سرکشي، يک عاشق سر در هوا
آب يک ديوانه بى باک باشد سرو را
دامن برچيده صائب دور باش آفت است
از خس و خاشاک، دامن پاک باشد سرو را



مشاهده برنامه در فروشگاه اپل




نظرات نوشته شده



نظر بدهید